دلم هوای تو دارد نگاهت صدایت لبخندت  وجودت بخار روی شیشه ی عینکت دستانت. لبخندت سپیده‌ی روشن چشمانت بوت بوت. بوت بیا و بگذار این آخرین نوشته ای باشد که برای نبودنت می نویسم خسته ام و دلتنگ چشمانم به در است گوش هایم را تیز کرده ام پس کی پس کجا باز دوباره تو را خواهم دید؟ آیا یک بار دیگر برای من خواهی خواند؟ که من بعد از هزار سال.؟ دیگر با صدای که آرام بگیرد این قلب خسته و تنها و فسردهی من؟ دیگر چه کسی صدا کند مرا که نازنینم. دیگر چه کسی آغوش بگشاید به روی تمام خستگی‌هایم گریه‌هایم شانه‌های گرم چه کسی را خیس کند بعد از این؟ گریبان تو که روزی تنها و تنها و تنها مامن و عبادتگاه من بود اکنون کجاست که من اینچنین دیوانه و سرگردان، کوچه پس کوچه های شهر را با یادش قدم می زنم و هر چه می روم پیدایش نمی‌کنم؟. بس نیست دیگر این دوری؟ دل ما طاقت بیش از این ندارد بیا جانا بیا که دستانم غریب و تنها و خسته است بیا و مرهم دل تنگ ما باش.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها